واکسن دو ماهگی
عزیزم 1هفته قبل از اینکه واکسنتو بزنیم استرس همه وجودمو گرفته بود با وجود اینکه می دونستم واکسن برای سلامتیت خوبه ولی ته دلم اون لحظه ای که درد می کشی ودلیلشو نمی دونی آزارم میداد از اینکه ته دل کوچولوت بگی چرا اینکار باهام کردند قلبم میلرزید خلاصه روز موعود رسید (3 بهمن)و با مامان ش و بابایی رفتیم درمانگاه (البته قبل از رفتن بهت قطره استامینوفن دادم ) اونجا وقتی واکسنتو زدند چنان گریه ای کردی که قلبم ایستاد(صدات بند اومد و صورتت کبود شد) تو این 2ماه هیچ وقت نذاشته بودم گریه کنی همیشه تا بی قراری می کردی می فهمیدم چی می خوای واسه همین این گریه فشار عصبی زیادی روم آورد درست مثل زمانی که واسه سنت رفته بودیم خلاصه بغلت کردمو آرومت کردم وق...
نویسنده :
رکسانا
2:41