بی حوصله
فدات بشم که وقتی حوصله نداری اینجوری غذا می خوری ...
نویسنده :
رکسانا
18:56
تولد
عزیزم تولد 1سالگیت مبارک منو ببخش که نتونستم واست جشن تولد بگیرم از 1 ماه قبل در حال تدارک جشنت بودم ولی متاسفانه روز عید غدیر (21 مهر)مادر بزرگم (مامان بابام)فوت کرد ومن نتونستم 2 آبان واست جشن بگیرم بعدشم محرم وصفر بود بعدشم قرار شد روز 4 دی با تاخیر واست جشن بگیرم یعنی همین 5 شنبه ولی متاسفانه خاله م اینا بدجور تصادف کردن و حال وروزمون بهم ریخت خدا بهشون رحم کرد خصوصا عمو فرامرز خدا اونو دوباره بهمون داد و همین باعث شد دوباره جشنت به تعویق بیافته باید یعد از امتحانهای ترم برات جشن بگیرم (اصلا دلم نمیاد جشن 1 سالگیتو بی خیال شم حتی اگه خیلی ازش بگذره) حالا همون روز تولدت رفتم 1 کیک گرفتمو 2تا پدربزگ مادر بزرگاتو دعوت کردم خیلی ناراحت...
نویسنده :
رکسانا
4:11
عکس 13 به در
دندونی
جشن دندونی
عزیزم از مدتها قبل تو فکر جشن دندونیت بودم می خواستم جشن خوبی باشه ولی وقتی دندون خوشگلت دراومد ما باید اسباب کشی می کردیم (خونمونو فروخته بودیم وخونه جدیدمون هنوز آماده نبود واسه همین وسایلمونو تو خونه چیدیمو 1ماه رفتیم خونه مامان اینا) واسه همین تا 20 شهریور نتونستم واست جشن بگیرم ولی بالاخره جشنو گرفتم آویزهایی که خودم درست کردم با تم دندون اینم چندتا عکس از میز پذیرایی و شام عکس آش و سالاد اولویه از نمای نزدیک اینم عکس کیک دندونیت که البته اشتباهی روش تولدت مبارک ...
نویسنده :
رکسانا
3:27
13 به در
فدای کوچولوی دوست داشتنیم بشم امسال به خاطر اینکه کوچولو بودی 13 به در جایی نرفتم ولی چون اولین 13 به درت بود نمی شد خونه بمونیم واسه همین بعد از نهار با مامان اینا و دایی رامین رفتیم تو تک تک میدانهای شهر عکس گرفتیم خیلی با حال بود آخرشم دایی رامین به بستنی دعوتمون کرد روی هم رفته خیلی خوش گذشت ...
نویسنده :
رکسانا
3:17
حموم
عزیزم امسال عید مامان اینام رفتن شیراز وچون کوچولو بودی ما باهاشون نرفتیم اونام مجبور بودن برن آخه باید به مراسم عقد یاسمن میرفتن وتواین مدت مجبور شدم واسه اولین بار خودم حمومت بدم قبلنا به مامان شهین کمک میکردم و 2تایی حمومت میدادیم ولی اینبار خودم حمومت دادم وخیلی لذت بردم همیشه میترسیدم خودم حمومت بدم ولی الان فهمیدم اصلا ترس نداره وکلیم لذت بردم ...
نویسنده :
رکسانا
3:10
عیدی
امسال بزرگترین عیدی عمرمو گرفتم اونم حضور تو فرشته آسمانیم بود نمی دونی به چه اشتیاقی وسایل سفره هفت سین رو آماده کردم شبها بعد از خوابیدنت تا دیروقت بیدار می موندم و وسایلو آماده می کردم با کلی زحمت 7 تا سورتمه درست کردم وبالاخره همه چی درست شد وکلیم ازش به همراه تو عکس گرفتم وکلیم خندیدم که تو هم یکی از اون سینای سفره ای ولی متاسفانه واسه دوربین مشکلی پیش اومد و موقع انتقال عکسها به کامپیوتر اون عکسها نیست و نابود شد نمی دونی چقدر ناراحت شدم ولی باید یه روز باقیمانده وسایلو بچینمو ازش واسه یادگاری عکس بگیرم هرچند اون نمیشه آخه هم تو حالا ماشالله بزرگ شدی وهم خونمونو عوض کردیم
نویسنده :
رکسانا
3:00